قصه ی منو غمِ تو قصه ی گل و تگرگه ترسی بی تو زنده بودن ترسِ لحظه های مرگه ای برای با تو بودن باید از بودن گذشتن سر به بیداری گرفته ذهنِ خواب آلوده ی من همیشه میونِ قابِ خالیه درهای بسته طرحِ اندامِ قشنگت پاک و رویایی نشسته کاش می شد چشام ببینن طر حِ اندامِ تو داره زنده می شه جون می گیره پا توی اتاق میذاره کاش می شد صدای پاهات بپیچه تو گوشِ دالون طرفِ دالون بگرده سرِ آفتابگردونامون کاش می شد دوباره باغچه پرِ گل های تو باشه غنچه ی سفیدِ مریم با نوازشِ تو واشه کاش می شد اما نمیشه نمیشه بیای دوباره نمیشه دستات تو گلدون گلای مریم بکاره کاش می شد اما نمیشه این مرامِ روزگاره رفتنت همیشگی بود دیگه برگشتن نداره...
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |